به گزارش خبرنگار خبرگزاری حوزه، حجت الاسلام والمسلمین احمد واعظی، عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی و رئیس دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم به مناسبت هفته پژوهش در جمع اساتید، محققان و پژوهشگران حوزه و دانشگاه در سالن امام حسین(ع) پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی سخنرانی کرد.
مشروح سخنان رئیس دفتر تبلیغات اسلامی را در ادامه می خوانید: خلاقیتها و فضاهای جدیدی برای کار در حوزههای مختلف در حال گشایش است و نشاط علمی خوبی را شاهد هستیم، نتیجهاش را هم میتوان در همین جوایزی دید که در کتاب سال و نیز کتاب سال حوزه گرفته میشود و تقدیرهایی که از جایگاه پژوهش در دفتر تبلیغات میشود، مخصوصاً خود پژوهشهایی که اساس آن برای امر پژوهش است.
آثار هم بهلحاظ محتوایی و هم بهلحاظ ابتکار خیلی خوب است و فضاهایی را برای ما میگشاید. در همین بازدید هم آن نقش پیشرو بودن دفتر تبلیغات، خودش را نشان میداد؛ چون بعضی از زمینههایی که دوستان ورود کرده و کارهایی را تولید کردهاند، منبع الهام شده برای نهادهای دیگر که از آن اقتباس و آن کار را دنبال کنند. این رسالت را هم دوستان عهدهدار هستند.
چون فرصت کم است، سعی میکنم عرایضی را خیلی مختصر تقدیم کنم که در واقع فتح بابی برای بحث باشد؛ در این جلسه نمیتوانیم درخصوص بعضی از عرصهها وارد تفصیل شویم، اما بهعنوان طرح بحث و اینکه نهاد علم دفتر تبلیغات، یعنی دانشگاه و پژوهشگاه و مؤسسهٔ امام رضا(ع) به این مطالب توجه کند و گاهی وقتها نشستها و کارگاههایی گذاشته شود، بسیار خوب است.
تفاوت پژوهش فردی با راهبردی
اگر ما به پژوهش بماهو پژوهش نگاه کنیم، پژوهش محض یا دغدغهها و کنجکاوی فردی پژوهشگر مبنا باشد، خیلی مهم نیست که در چه زمینه و چه زمانهای بهسر میبرد، حتی خیلی مهم نیست در کجا ایستاده است و در چه جغرافیای هویتی و فرهنگی و عصری زندگی میکند؛ چون دغدغه و کنجکاوی او فردی است. حال اگر پژوهش رویکرد راهبردی و کاربردی داشته باشد و معطوف به رفع نیازها و کاهش آلام جامعه و بشریت باشد، آن زمان خیلی مهم میشود که پژوهشگر در کدامین جغرافیای هویتی و فرهنگی و اجتماعی بهسر میبرد، زمینه و زمانهاش کجاست و چگونه است.
سه محور مهم در پژوهش راهبردی
به نظر من، اگر این نگاه و رویکرد را داشته باشیم، سه تا محور خیلی مهم است که باید به آن بپردازیم.
محور اول
محور نخست در واقع یک وضعیتشناسی است، یعنی دریابیم کجا هستیم و زمانهٔ ما چه اقتضائاتی دارد. در وضعیتشناسی طبعاً باید چالشها بررسی شود. وقتی میگوییم چالش، منظور نقص و کمبودها نیست، بلکه اموری است که ما را به چالش میکشد و از ما تدبیر و مواجهه و جدّیگرفتن طلب میکند.
چهار چالش اصلی در فعالیت دینی و تبلیغی
چند روز پیش که جشنوارهٔ جنات و نوآوریهای تبلیغی و فرهنگی بود، آنجا پرداختم به این که فعالیت دینی و تبلیغی در روزگار ما با چه چالشهایی روبهروست و چهار چالش اصلی را ذکر کردم:
الف. چالش اول چالش واگرایی ارتباطی بود.
ب. دومین چالش هم چالش تفسیر و خوانش جانبدارانهٔ پیامهای تبلیغی و فرهنگی بود؛ اینطور نیست که همیشه خوانش مطابقی صورت بگیرد، خیلی وقتها خوانش تقابلی یا خوانش انتقادی است. شما قصد و غرضی دارید و پیامتان را رمزگذاری کردید که محتوا و جهتگیری خاصی القا شود، اما این تضمین نمیکند که مخاطب پیام شما لزوماً خوانش مطابقی و رمزگشاییاش مطابق رمزگذاری شما باشد. خیلی وقتها خوانش انتقادی پیدا میکند و حتی گاهی خوانش تقابلی پیدا میکند و پیام شما را ضدّ آن غرض و مقصود شما تفسیر میکند.
ج. چالش سوم چالش انفعال فرهنگی و تأثیرپذیری از بازنمایی رسانهای بود که امپراتوری خبری و رسانهای در دنیا آن را انجام میدهد و ما واقعاً در مقابلش منفعل هستیم و هموزن و همحجم بازنمایی آنها نمیتوانیم از پیامها و محتوای فرهنگی و تبلیغی خودمان بازنمایی کنیم.
د. چالش چهارم هم، بحث کاهش سرمایهٔ اجتماعی فعالان مذهبی، اعم از روحانیت و غیرروحانیت بود.
هدف از ذکر این چهار چالش در آن جلسه این نبود که این چالش و نقص ماست، بلکه درک کنیم چنین چالشهایی وجود دارد و میبایست درخصوص آنها تدبیر و ابتکار کنیم، خلاقیت به خرج دهیم تا بتوانیم با این چالشها مقابله کنیم و خودمان را رشد دهیم.
چالشهای اساسی در پژوهش
در زمینهٔ پژوهش هم بهنظرم چند چالش جدّی وجود دارد. من نمیخواهم چالشها را احصا کنم، اما به چند چالش جدّی اشاره میکنم تا سرفصلی باشد برای دوستانی که میتوانند در این زمینهها مددرسان باشند و اندیشه و تدبیر کنند و چارهای برای این چالشها بیندیشند.
الف. یک چالش، هوش مصنوعی است. آقای الهینژاد در صحبتهایش از هوش مصنوعی بهعنوان دستیار سخن گفت و عنوان کرد که هوش مصنوعی میتواند دستیار پژوهش باشد؛ اما بنده چنین نگاهی ندارم. الآن هوش مصنوعی چالشی برای بشریت است. هوش مصنوعی واقعاً یک پدیده است، اما عظمت این پدیده هرچه که میگذرد، بیشتر میشود و از جهتی هم خوفناکتر. از یک جهت ممکن است بهلحاظ کارکردی فانکشنها و خدماتش بیشتر شود، اما از جهتی هم هولناک شود. هوش مصنوعی پدیدهای نوظهور است که از سه جهت در حال رشد عجیبی است:
ـ یکی حجم رو به تزاید و مستمر دادههاست. وقتی گوگل تأسیس شد، جمعیت چندمیلیونی بهشکل رایگان برای گوگل داده ایجاد کردند و اکنون هوش مصنوعی همینطور است. هوش مصنوعی با هر مراجعه و هر کاربریای که برای آن اتفاق میافتد، بر دادههایش افزوده میشود یا تصحیح صورت میگیرد و اینگونه به هوش انسانی و قابلیتهای هوش انسانی نزدیکتر میشود.
ـ عامل دوم، بالارفتن عجیب سرعت پردازش است. وقتی الآن بهسمت هوش مصنوعی و کامپیوتر کوانتومی دارد حرکت میشود، اتفاقهای عجیبی خواهد افتاد و اگر به بلوغی برسد، دیگر رمزگذاری و قفل معنا ندارد و همهچیز قابل هککردن است؛ چون کوانتومی است، براساس ظرفیتهای کوانتومی اتفاقهای عجیبی خواهد افتاد و این مسئله مخاطرات است. دوستانی که در گذشته از هوش مصنوعی استفاده میکردند، چند ثانیه طول میکشید تا هوش مصنوعی جواب دهد، اما الآن گاهی به لحظه و کمتر از یک ثانیه جواب میدهد و همینطوری قدرت پردازش در حال افزایش است.
ـ عامل سوم هم افزایش توان الگوریتمی است. این الگوریتمی که برای هر هوش مصنوعی تعبیه میشود، در واقع مغز متفکر است. بنابراین دادهها و عنصر اول، سوخت آن محسوب میشود، این مسئلهٔ پردازشگر و قدرت پردازش هم موتور آن است و الگوریتمهایی که طراحی میشود، مغز آن است. عجیب آنکه دراینزمینه اتفاقهای مهمی در حال وقوع است. این الگوریتمها خیلی مهم است! در واقع این الگوریتمها هست و نحوهٔ نُرمهایی که براساس آن، این الگوریتمها تعبیه میشود؛ سپس آن جهتدهیها به کاربر و مسئلهٔ تأثیرگذاریهای فرهنگی، تغییر لایفاستایل به سبک زندگی بشر، همه براساس این است که الگوریتمها چگونه طراحی جهتدهی میشود. چهبسا اتفاقهایی بیش از این خواهد افتاد!
شما فقط آمار امسالِ سرمایهگذاری در هوش مصنوعی را ببینید؛ آمریکا ۲۵۵میلیارد دلار در هوش مصنوعی سرمایهگذاری کرده است. برای اینکه بفهمید رقم چقدر است، طبق آمار مرکز آمار ایران، تمام درآمد نفتی و غیرنفتی دلاری ما ۸۸میلیارد دلار است و آمریکا سه برابر کل درآمد ارزی ما فقط برای هوش مصنوعی گذاشته. کشور چین ۵۵میلیارد و کشور انگلیس هم هجده میلیارد دراینزمینه سرمایهگذاری کردهاند. این سرمایهگذاریها برای خدمت و اینکه رایگان برای ما دستیار درست کنند، نیست و اتفاقهای زیادی رقم خواهد خورد. این وابستگیهایی که ایجاد خواهد شد، بعد آنها براساس الگوریتمها هم به علم جهت میدهند، هم به شخصیت انسانها و هم به سبک زندگیها. هوش مصنوعی یک چالش است، نه یک فرصت!
حال ما میخواهیم با این چالش چهکار کنیم؟ چهکار کنیم که از یک جهت آن جنبههای فرصتیاش را استفاده کنیم و از یک جهت هم بتوانیم با چالشها و مخاطراتی که دارد، برخورد کنیم؟ هوش مصنوعی شاید صدها میلیون شغل را از بین ببرد یا جابجایی شغلی اتفاق بیفتد. ما بهعنوان پژوهشگر و مولّد علم، با وجود هوش مصنوعی، چگونه میتوانیم زمام امر پژوهش در دست خودمان باشد و منفعل نباشیم؟ اینها به بحثهای زیادی نیاز دارد و من فقط بهعنوان موضوع بحث عرض میکنم.
ب. چالش دومی که در بیان آقای الهینژاد هم بود، فقدان توازن میان پژوهشهای بنیادین با پژوهشهای کاربردی و راهبردی است. عموماً ما بهلحاظ ذوق، آموزشهایی که دیدهایم و تجارب تحصیلی که داریم، تب اولیه متمایل به تولیدهای مبنایی و پایه و تحقیقهای بنیادین هستیم؛ اما آنچه نیاز جامعه، نیاز نظام و نیاز تمدنی ماست، پژوهشهای راهبردی و کاربردی است. این توازن باید برقرار شود و این خودش چالشی است که باید دربارهٔ آن فکر شود؛ چگونه، با چه زیرساختها، توانمندسازیها و جهتگیریهایی میتوانیم توازن را برقرار کنیم.
اهمیت پژوهشهای بنیادی قابلانکار نیست و در همهٔ شاخههای علوم، این علوم پایه است که علم را جلو میبرد و مبنا قرار دارد؛ اما آن ثروتآفرینی، ایجاد تغییرهای اجتماعی و تمدنی در گرو دانشهای راهبردی و کاربردی است. لذا این توازن هم خیلی مهم است و بهعنوان یک چالش باید روی آن کار کنیم.
ج. چالش بعدی به آن بخشهایی از تولیدهای علمی و پژوهشهای ما مربوط میشود که جنبهٔ معناسازی، مفهومسازی و تولید محتوا و پیام دارد. در واقع ما میخواهیم در آن زمینه بهشکل ایجابی معناسازی، مفهومسازی و پیامسازی کنیم، اینجا چالش بسیار مهمی داریم. دراینزمینه افراد و نهادهای دیگر، همچنین رسانههای جهانی، چون اکنون فرهنگ و مخصوصاً در نسل جوان، بیشتر فرهنگ بصری شده، تولیدهای رسانهای و بازنماییهایی که در فضای رسانه میشود، هویتسازی و شخصیتسازی میکند، سبک زندگی و نوع نگاه به زندگی، نوع جهتدهی به چگونگیِ زیستن بشر معاصر را ترسیم میکند، شما هم میخواهی پیام درست کنی، معناسازی و مفهومسازی کنی، آن بخش از تولیدهای ما که لبهٔ اجتماعی، فرهنگی، معناسازی و مفهومسازیشان پررنگ است، بسیار نیازمند درک عمیقِ وضعیت موجود جغرافیای هویتی و فرهنگی معاصر است. من اینجا واقعاً احساس ضعف و نقصان میکنم! ما روی یکسری کلیات تفتن داریم، یعنی یک چرخش هویتی اتفاق افتاده و پوستاندازی فرهنگی در لایههایی از جامعه اتفاق افتاده است، این کلیات را میفهمیم و این را هم میفهمیم که آبشخور و منشأ این تحولات در جغرافیای هویتی و فرهنگی چیست؛ اما درکمان از عمق و لایههای زیرین این اتفاقهای هویتی و فرهنگی که افتاده، درک ضعیفی است، چون مواجههٔ مستقیم ما کم است. ما همه از ورای کتب لمس نمیکنیم و درگیر نیستیم. بسیاری از ما، حتی دوستانی که کارشان در حوزهٔ مطالعات اجتماعی یا فرهنگی است، چقدر با لایهها و بدنهٔ جوان و نوجوان امروز دمخور و چهره به چهره و همنفس هستیم؟ من واقعاً روی این مسئله تأکید دارم که تمام آنچه در تحولات فرهنگی و هویتی اتفاق میافتد، هر جا ویراست خودش را دارد؛ مثلاً حتی وقتی میگوییم دنیا سکولار شده است و ما در عصر سکولار بهسر میبریم، واقعاً سکولاریسم غربی با سکولاریسم شرقی، با سکولاریسم ایرانی، با سکولاریسم عربی فرق میکند. اینطور نیست که یک داستان و یک شعر در همه جا سروده شود، بلکه هرجا داستان و قصهٔ خودش را دارد. ما باید این درآمیختگی و تغییر هویتی و فرهنگی را که در حال وقوع است، در لایههای عمیقتری حس و درک کنیم تا بتوانیم معناسازی و پیامسازی مناسب را داشته باشیم، همچنین بتوانیم آن معناسازی مناسب را برای انتقال آن معنا و پیام و بسط و ترویجش انجام دهیم.
پس محور اول، لزوم وضعیتشناسی بود و تشخیصدادن چالشها که من سه مورد آن را برای نمونه گفتم. درحقیقت اگر کسی بخواهد این را در دستور کار خودش قرار دهد، طبعاً بیش از این میدان کار دارد.
محور دوم
نکتهٔ بعدی که خیلی مهم است و من پارسال هم در صحبتهایم اشارهای به آن داشتم، این بحث است که جریان پژوهش و تولید علم در جهان در خدمت گفتمان معنایی غرب است. به تعبیر دیگر، اینطور نیست که جریان علم، تکنولوژی و تولید دانش در دنیا، در یک خلأ گفتمانی و بدون هژمونی و سلطهٔ جهان غرب و گفتمان معنای غرب اتفاق بیفتد. همیشه جریان دانش تحتتأثیر آن هژمونی گفتمانی است. در واقع گفتمان مسلط و معنایی غرب حاوی متغیرها و مؤلفههایی است که هم مسیر تحولات هویتی و فرهنگی را رقم میزنند و هم ضوابط، اولویتها و جهتگیریهای خودشان را به فرایند تولید دانش دیکته میکنند؛ یعنی آن فاندهای پژوهشی و نهادهایی که از مقولهٔ علم پشتیبانی عظیم میکنند، اینگونه نیست که خنثی و بیطرف باشند. این ۲۵۰میلیارد دلاری که آمریکا دارد هزینه میکند یا آن بنگاههای عظیم اقتصادی مانند متا، فیسبوک و گوگل، اینطور نیست که هیچ تعلقخاطر گفتمانی نداشته باشند و خنثی و بیطرف باشند. در واقع اینها برنامه و طرح دارند و یکسری متغیر اصلی در نظر دارند که براساس آن میخواهند مسیر حرکت هویتی بشر را چه در بُعد فرهنگی و سبک زندگی و چه در مسیر دانش رقم بزنند.
الآن گفتمان مسلط غرب و جهان سلطه، البته در بُعد نظامی و اقتصادی، به چالش کشیده شده و ما از جهت نظامی و اقتصادی یک جهان تکقطبی نداریم. کشورهایی مانند چین، روسیه و هند دارند یک هماوردی با کلیّت غرب میکنند؛ اما این چالشها به چالش گفتمانی بدل نشده است. شما الآن نمیتوانید بگویید که در گفتمان مسلط غرب، چین یا روسیه هم یک گفتمان معنایی شکلگرفتهٔ تمدنی دارد. در حقیقت هنوز هم آن عنصر معنایی و گفتمانی مسلط در جهان، آن چیزی که به غرب و تمدن معاصر غربی تعلق دارد؛ یعنی این چالش نظامی و اقتصادی به چالش عمیق گفتمانی و احداث گفتمانهای جدید منتهی نشده است.
البته آن ظرفیت در جهان اسلام و انقلاب اسلامی وجود دارد. گفتمان انقلاب اسلامی این ظرفیت را دارد، منتها این گفتمان به حمایت، بازنگری، تنقیح، پردازش درست مؤلفههای آن و کار روی آن احتیاج دارد. اگر ما نگاه تمدنی داشته باشیم، بدون تنقیح یک گفتمان معنایی مستقل مبتنی بر ارزشها و منابع اسلامی، نمیتوانیم این رویکرد را داشته باشیم. پژوهشِ الآن ما باید خودش را نسبتسنجی کند:
- چه نسبتی با گفتمان انقلاب اسلامی و گفتمان معنایی تمدن اسلامی دارد؟
- با این گفتمان مسلط غربی که در واقع مسیر دانش و هویت فرهنگی را در دنیا جهت میدهد و رقم میزند، ما نسبت به آن چه موضعی داریم؟ آیا منفعلانه باید دائماً رصد کنیم و بسط و گسترش و تأثیرگذاری این گفتمان و دانش وابسته به این گفتمان را ببینیم یا اینکه میتوانیم موضع تهاجمی و نقد داشته باشیم؟
یکی از جوانههای خوبی که در بازدید امروزم از همین نمایشگاه دیدم، این بود که هم در انجمنهای علمی دانشجویی و هم در بخشهایی از هیئت علمی ما معطوف به بازشناسی انتقادی این گفتمان معنایی غرب در ابعاد مختلف آن، تحرکات خوبی دارد اتفاق میافتد. گزارشی که آقای غلامی در آن بازدید مربوط به دانشگاه میداد، از این جنس کار است که هم باید بیشتر پخته شود و هم کار بیشتری دراینباره انجام شود.
محور سوم
اگر انسان میخواهد پژوهش او با زمانه و زمینهاش درگیر باشد، مسئله این است که ما خودمان چقدر آمادگی تغییر و در واقع بازنگری داریم!؟ وقتی شما در موقعیتها و چالشهای جدید قرار میگیرید، دو تا مکانیزم و سازگاری وجود دارد:
الف. سازوکار توجیهگری که انسان خودش و وضع موجود را توجیه کند، مبتهج به وضع موجود باشد و خشنود از آنچه میگذرد و مدافع وضع موجود باشد.
ب. یک رویکرد هم اینکه آمادهٔ تحول و تغییر باشد و با درک شرایط و موقعیتی که در آن قرار دارد، دائماً ببیند که چگونه میتواند با تغییر وضعیت موجود، خودش و شیوه و مواجههاش را تغییر دهد.
این که رهبری از سالهای گذشته بر حوزههای علمیه نهیب میزدند و هشدار میدادند که اگر متحول نشوید، منزوی میشوید، این همین است؛ چون یک واکنش روانی انفعالی این است که وقتی شما با شرایط و چالشهای جدید روبهرو میشوید، به جای آمادهبودن برای تغییر و تحول و مواجههٔ فعال برای تغییر شرایط، به توجیهگری متوسل شوید و خودتان و شرایط موجود را توجیه کنید، آنگاه به واسطهٔ این توجیه روانی و معرفتی، باب هرگونه تحول و تغییر را ببندید.
این نیز خیلی مهم است که ما بهعنوان مجموعه و نهاد علم دفتر تبلیغات چه آمادگیهایی داریم یا میتوانیم چه تاکتیک و تغییر آرایشهایی پیدا کنیم و چه چرخشهایی را میتوانیم در جهتگیری علمی و پژوهشیمان بدهیم که بر چالشهای پیش روی خود فائق آییم.
این سه محوری که بنده اشاره کردم، طرح بحث کردم. این طرح بحث میتواند موضوعی باشد برای نشستها، جلسهها و هماندیشیها. واقعاً خودمان باید این مسائل را جدّی بگیریم و ببینیم چه مواجهههایی میتوانیم در این خصوص داشته باشیم.











نظر شما